99. ازون پستای طولانی

ساخت وبلاگ

1. چند وقت پیش یکی از دوستام روی یه دختری کراش داشت. بعد واسش یه ساعت خریده بود شیشصد هزار تومن، با یه کتاب و یه سری چیز دیگه. نزدیک هفتصد تومن اگه اشتباه نکنم، کادو تولد خریده بود واسه کسی که فقط کراشش بود!! یعنی حتی دوست ساده هم نبودن با هم.

کانال یه نفرو میخونم که دختره دانشجوی پزشکیه. بعد یه بار توی بیمارستان از کنار طرف رد شده و روش کراش پیدا کرده. بماند که بعدش اینستای رزیدنته رو پیدا کرد و بهش پیشنهاد داد و اینا. بعد اولش که رزیدنته تقریبا بهش جواب رد داده بود، میخواست واسش دویست سیصد تومن کادو بخره ناشناس بفرسته. الان که دیگه دارن اشنا میشن و اینا، دختره واسه ی رزیدنته دویست تومن کادو خریده که بهش بی مناسبت بده.

بعد الان واسم سواله که شما واسه کراشاتون انقدر هزینه می کنید واقعا؟؟؟!!!! :|||||| والا من تو کل عمرم فقط یکی از کسایی که روم کراش داشت واسم کادو خریده بود که اونم گلدون بود!!!! منم ازش نگرفتمش البته. 

من کلا از کسی کادو قبول نمیکنم. مثلا من اگه جای کراشای اینا بودم، عمرا اگه قبول میکردم. ولی واقعا دیگه انقدرررر هزینه فقط واسه ی یه کراش ساده؟؟؟؟؟!!!!

2. مامانم میگه یکی از بچه ها هست که مامانش همیشه میاد تعریف میکنه یه دختر دارم که خیلییی خوبه و اینا. مثلا حتی جلوی داییش هم روسری سر میکنه :||||| مامانم میگه اون دفعه معلمشون نبوده، من رفته بودم بالای سرشون. معلمشون شکل یه دست توی دفترشون کشیده بوده و قرار بوده هرکدوم از انگشتارو شکل اعضای خانوادشون بکشن. میگه دغدغه ی پسر بچه هه این بوده که میشه خواهرمو بدون روسری بکشم؟! قول میدم دفترمو کسی نبینه :||||||

فقط ما هننننگ کردیم از دست دغدغه های ملت. به مامانم میگم این دو تا تار موی ما چقدر موضوع مهمیه و خودمون خبر نداشتیم :-))))) یکی از چیزایی که همیشه و همیشه خدا رو بابتش شکر کردم، طرز تفکر مامان و بابام بوده. اینکه هیچ وقت اعتقادی به این چیزا نداشتن. اینکه میدونن وقتی من دارم درمورد دوستام حرف میزنم، احتمال پسر بودنش خیلی بیشتر از دختر بودنشه :-)))) اینکه میتونم با خیال راحت درمورد همه چی باهاشون حرف بزنم و مطمئن باشم که مثل هم فکر می کنیم.

یه چیزی هم یادم افتاد که تعریف کنم. حدودا دو سال پیش یه جایی مسافرت بودیم و توی ماشین توی جاده ی خارج از شهر. بعد توی ماشین مانتو و روسری و اینا نداشتیم. یه ماشین از کنارمون داشت رد میشد که یه حاج اقا توش بود. بعد انقدر بوق و چراغ زد که ما بزنیم کنار. بعد به بابای من گیر داد که چرا روسری سرشون نیست. بابای منم دعوااااا که تو اصن به چه حقی داخل ماشین مردمو نگاه میکنی که ببینی چیزی سرشون هست یا نه. مشکل از توئه که کنترل نگاهتو نداری وگرنه هرکسی میتونه تو ماشین خودش هرجوری دلش میخواد باشه :-)))))))) انصافا بهترین جوابیه که میشه به خیلیا داد. 

3. میخواستم در جواب کامنتاتون منم نظرمو درمورد شما بگم بعد دیدم خیلی پرروعیه که بخوام به زور درموردتون نظر بدم و کلا نظر من که اخه مهم نیست :-)))) ولی خب کلا اگه کسی خواست، من مشکلی ندارم که متقابلا نظرمو بگم :-)

4. وقتی همه چی میره رو اعصاب آدم!...
ما را در سایت 4. وقتی همه چی میره رو اعصاب آدم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5cactuusa بازدید : 66 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 3:13